2012-06-03 05:40:19
2011-03-04 00:58:47
2013-05-31 14:17:24
2011-11-26 19:12:47
متن آهنگهای مازیار
با دستهای خودم گندم میکارم
جونم رو، روی این زمین میذارم
...
ای آدمک برفی ای مظهر بیحرفی
تو باغ پریدن بال و پر من باش
...
تو زمونه ای که عمر عشق یک صبح تا شبه
من هنوز تو گفتن دوستت دارم وا موندم
...
در این حال مستی صفا کردم
تو را ای خدا من صدا کردم
...
گل ناز ناز میکنه
غنچه هاشو واز میکنه
...
آمد بت میخانه تا خانه برد ما را
پر کرده کمان خود آرام زند ما را
...
پاییز برای باغچه ها فصل سکوت و ماتمه
فرصت بودن گلها رو ساقه ها خیلی کمه
...
سرانگشتای دستم پینه بسته. واسم مونده همین دستای خسته
چه شبها که نشستم تا سپیده. با چوب از بدنت پیکره ساختم
...
تو با این که مهربونی منو دست کم گرفتی
منو قابل ندونستی راز تو به من نگفتی
...
من کیم یه خسته ام خسته ای شکسته ام
بید بر خاک سیاه ای خدا نشسته ام
...
از ما و من حذر کن در خویشتن سفر کن
مانند جویباری بر قلب کوهساری
...
امشب دلی شکسته دارمساقی
چشمی به خون نشسته دارمساقی
...
آن مرغک سر گشته،که پرپر زد و گم شد
در ظلمت چشمان سیاهت،مرغ دل دیوانه من بود
...
آنجا که باغ در اسارت پاییز بود بهار آمد با خلعتی از شکوفه های رنگینوباغ را به جشن شکوفایی وررقص شاپرکها دعوت نمود جویباران به حمایت درختان تشنه می شتافتند تا شاهد بردن برگهای نیمه جان به گورستان مرداب نباشندچشم شقایقها نگران شکفتن گلها بود که مباداتوسن تگرگ در مسیر ذهن آنها بتازد و فصلطلایی همآغوشی را به حصار تنگ خاموشی مبدل سازد بهار آمد تا پرندگان تبعیدی به دیار خویش باز گردند و در فراز طلیعه روز زندگی دوباره را آغاز نمایندتو همیشه با منی مثل نفس و سایه پا به پای قدمهایم و مثل گوشواره به گوش باد بادکهایم وقتی که هستی تا آخر فصلزمستان بدون چتردر باران می رومو بی رنگی روزها یم را با مداد رنگیهای یاد تو رنگ می زنمشعرا می گویند هر تار موی تو به اندازه یک قصیده است طفلکی شانه شب کور شد بس که در شب سفر کرد وقتی که نیستی انگار زمستان است و چترم را در باران گم کرده ام وقتی که نیستی جدول متقاطع تنهاییم را با گریه وآهو درد پر می کنمو برای همیشه چشمانم را با گیاه باران پیوند می زنموقتی که نیستی گریه را بهانه می کنم با حنجره ای خونین فریاد می زنم با اولین ملامت تو درد من آغاز می شودای دشت خونین من ! بمیرم برای توکه در حریم اندیشه ات سراب تجلی نمود
...
شهید من شهید ما شهید بی زوال انسان
شهید گل شهید باغ شهید سربلند ایمان
...
ای شوکت بودنم، رویای آسودنم
دریادلی خسته بودم، برباد و پربسته بودم
...
عادتم یه دردیه، مثه دردای دیگه
یه عذاب روحیه، واسه فردای دیگه
...
منی که هر نگاهم زبون بی زبونه
هر شعر تازه من،حرفمو می رسونه
...
توی تنهایی غربت
جایی که با سختی اینجا کردم عادت
...
امیدم را مگیر از من خدایا خدایا خدایا
دل تنگ مرا مشکن خدایا خدایا خدایا
...
ای دل خونینم ای دشت شقایق
ای شکسته در گلو فریاد عاشق
...
خوش به حالت کبوتر ! هر جا بخوای پر میکشی
تو هوای پاک ده، نفس رو بهتر میکشی
...
بشناس کودک قرن، بشناس این جهان را
که به روی خویش بسته در باغ آسمان را
...
با دستهای خودم گندم میکارم
جونم و رو روی این زمین میذارم
...
دو چشمون سیات نرگس شیرازه عزیزم
لبات و گونه هات برگ گل نازه عزیزم
...
این همه اون دستاتو بالا و پائین نکن
لبه بچه ماهی رو با قلاب خونین نکن
...
در کوچهای که جز تو آواز عابری نیست
در دفتری که جز تو شعری و شاعری نیست
...
هوای دل من در فصل تیرگیها خسته تر از خزونه
غمایی که دارم اندازه تموم ابرای آسمونه
...
من و شمع نیمه جون امشب بس که باریدیم شب به تنگ آمد
خدایا آیینه جانم از غم تنهایی به سنگ آمد
...
همسرم همسر تنهام
شریک شادی و غمهام
...
توی تنهایی غربت
جایی که با سختی اینجا کردم عادت
...
یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
...