ملامت


مازیار

هوای دل من در فصل تیرگیها خسته تر از خزونه
غمایی که دارم اندازه تموم ابرای آسمونه
ببین که مرده در گلوم فریاد اشتیاق من ،مرد اسیرم ،مرد اسیرم
به داد دل نمی رسی ملامتم نکن بسی بی تو میمیرم ،بی تو میمیرم
چه غمگین نشسته تو ذهن پر غبارم روزای رفتن تو
بیا که ستارم شکفته میشه هر شب برای دیدن تو
در موسم گسستن تو روح اتحادی
برای ناباوری همیشه اعتمادی
هوای دل من در فصل تیرگیها خسته تر از خزونه
غمایی که دارم اندازه تموم ابرای آسمونه
صدای نفسهات با اسم من غریبه
دو دستام ز حرم محبت بی نصیبه
ببین که سینه ی من در خاک غم فتاده
باغ غرورم حتی یه شاخه گل نداده
هوای دل من در فصل تیرگیها خسته تر از خزونه
غمایی که دارم اندازه تموم ابرای آسمونه