ای شوکت بودنم، رویای آسودنم
دریادلی خسته بودم، برباد و پربسته بودم
بوی عزیز تنت صبح ختن مینمود
ابریشمین رنگ چشمت بر روی جانم گشوده
با رنگ تو شعله زد گلهای قصر شبم
لبریز از تو شده آواز و پرواز
ماه منیر منی مولا و پیر منی
خورشید یادت شده با سینه دمساز
ای شوکت بودنم، رویای آسودنم
دریادلی خسته بودم، برباد و پربسته بودم
بوی عزیز تنت صبح ختن مینمود
ابریشمین رنگ چشمت بر روی جانم گشوده
آیینهدار دل شدی واحد شدی کامل شده
با مای پنهان نامهاتم آغاز
بانوی عهد و خواهشی دریایی از آرامشی
چون روی حرفت سودای پرواز
دیوار دل شکستی بر موج دل نشستی
از من به ما رسیدی تا در به دی بستی
ای شوکت بودنم، رویای آسودنم
دریادلی خسته بودم، برباد و پربسته بودم
بوی عزیز تنت صبح ختن مینمود
ابریشمین رنگ چشمت بر روی جانم گشوده
ابریشمین رنگ چشمت بر روی جانم گشوده