با دستهای خودم گندم میکارم
جونم و رو روی این زمین میذارم
اگه خونم جای بارون بباره
بهارون گل گندم در میارم
اگه خونم جای بارون بباره
بهارون گل گندم در میارم
نفس من به جون خاک بسته
من و خاک هر دو دلهامون شکسته
من و خاک هردو همزادیم و هم خون
بمیره هر که بین ما نشسته
من و خاک هردو همزادیم و هم خون
بمیره هر که بین ما نشسته
من و خورشید و بارون خونه زادیم
به هم دست برادر گونه دادیم
اگه ابر سیاه نخواد بباره ه ه
من و خورشیدو بارون در جهادیم
نفس من به جون خاک بسته
بسوزونم تن اسفندو آتیش
که چشمای نظر کرده بسوزن
نمیخوام دستهای پنهون در آستین
برام لباس خوشبختی بدوزه
نمیخوام دستهای پنهون در آستین
برام لباس خوشبختی بدوزه