Baran


Lyrics by: Iraj Janati Ataee
Fereidoon Foroughi

سایه یه حادثه که یه عمره با منه
توی شهر آهنی داره خردم میکنه
رو تموم لحظه هام چتر سایه سیاس
خون وحشت تو رگه خسته ثانیه هاس
اما ههم وحشت من گوش بده
تپش فاجعه تو قلب منه
دستتو به من بده که حس کنیم
لحظه بزرگ فریاد زدنه
اگه بی صدا و تن خسته دارم جون می کنم
بغض کینه تو صدامه یه روزی داد می زنم
پر سیمرغی به کارم نمیاد قصه نگو
من خودم خودم باید طلسم دیوو بشکنم
تن به سایه نمیدم من پر از روشنی ام

گوش بده معصوم من من پر از گفتنی ام
یه شبح شرجی گرم تو گوش کوچه ها
می پیچه صدای من که بیا بیا بیا
خورشید بزگ قلب سرخ من
مسلخ پاک تمام سایه هاست
شب پر سایه هراسی نداره
وقتی که کوره خورشید مال ماست
تن به سایه نمیدم من پر از روشنی ام

گوش بده معصوم من من پر از گفتنی ام
یه شبح شرجی گرم تو گوش کوچه ها
می پیچه صدای من که بیا بیا بیا