2011-12-03 22:37:32
2014-05-20 23:43:36
2014-05-27 21:13:07
Letra por Akbar Azad
ز خاطره ها از تو مانده بجا عصر کودکیم
که گرمی داشت با صدای بنان شعر رودکیم
...
دلم گرفتی تو چه بی بهونه
آیینه ام خالی از آسمونه
...
بی تو خاکسترم
بی تو خاکسترم
...
گیرم که در باورتان به خاک نشسته ام و ساقه های جوانم از ضربه های تبرهاتان زخم دار است با ریشه چه می کنید
گیرم که بر سر این بام بنشسته در کمین پرنده ای پرواز را علامت ممنوع می زنید با جوجه های نشسته در آشیانه چه می کنید
...
دلشوره دارم از سفر
از لحظه تلخ شکست
...
روح جنگل سرد و خاموش
شب گرفته بیشه ها را
...
ببین ماتن عروسکها رو لبها خنده ماسیده
تو این حجم پر از خالی کی خاک مرده پاشیده
...
این تویی که تو قصه ها ست ریشه تو درد ما داره
هوای بال و پر زدن برای عاشقا داره
...
خنده زد تا خورشید
روی آیینه ی آب
...
ز خاطره ها از تو مانده بجا عصر کودکیم
که گرمی داشت با صدای بنان شعر رودکیم
...
همه ی شهر و خبر کن یه شبی.
با نگاهت شور و شر کن یه شبی.
...
زینگونه ام که در غم غربت شکیب نیست
گر سر کنم شکایت هجران غریب نیست
...
یادته اون شبای سرد زمستون یادته
کوچه های شب خیس زیر بارون یادته
...