2014-07-28 21:30:02



2014-07-28 04:48:49


پاکی
بابک امینی

اگه تو پستوی تنهایی شب
هیچکسی اشکای چشماتو ندید
اگه این پاییز دلسرد و سیاه
به شکوه شب یلدا نرسید
اگه تن پوش تموم لحظه ها
پر شد از رخت شب دلواپسی
تو بگو آخر این راه دراز
به سپیده ها دوباره میرسی
در جستجوی زندگی عشقه
که همسفر میشه
شهامت من و توهه
که ترس در من میکشه
حیفه که خاموش بمونیم
به وقت میلاد سحر
دریایی پر تلاطمیم
حیفه بمونیم پشت سر
پژمردن یه شاخه گل نشانی از غفلت ماس
نتیجه ی خاموشی من و تو و آدماکس
پژمردن یه شاخه گل نشانی از غفلت ماس
نتیجه ی خاموشی من و تو و آدماکس
گوش کن به این نصیحت صمیمی
از برو بچه های جدید و قدیمی
ما تا کی میخواهیم لبامونو بدوزیم
واسه امید از دست رفته دل بسوزیم
میبینیم و میشنویم و میدونیم
نه پس نمیتونیم دیگه ساکت بمونیم
دنیا بیدار شده ما هم بیدار شیم
لحظه ایی غافل از حال همدیگه نباشیم
خالی از دلهره های دم به دم
میگذریم از همه اون سد و حصار
روزای خاکستری تموم میشن
میرسیم به فصل سرسبز بهار
اگه روز و روزگار گاهی بده
اگه حتی آسمون شب زده
نباید از یاد فرداهات بره
لحظه هاتو بی ثمر از دست نده
در این نبرد روح و تن
بازنده ها پیروز میشن
وقتی بنام زندگی
بی بال و پر ، پر میکشن
در جستجوی زندگی
عشقه که همسفر میشه
شهامت من و توهه
که ترس، در من میکشه
پژمردن یه شاخه گل نشانی از غفلت ماست
نتیجه ی خاموشی من و تو و آدمکاست
پژمردن یه شاخه گل نشانی از غفلت ماست
نتیجه ی خاموشی من و تو و آدمکاست
بده دستاتو به من
بده اشکاتو به من
بشه سر دلم
وا کنم اخماتو یه کم
میگن پشت هر درد یه درس جدیده
شاید سخته هضمش چونکه دردت شدیده
نه که بگم نمیتونی
نه که بگم نمیتونیم
میگم بدون که میتونی
بدون کنارت میمونیم
قسم میخورم میرسی به اونکه آرزوته
هر روز زندگی کن انگار نیست باری رو دوشت
تا که بزنی زمین درد سینه سوزت
اون روز بهترین روزه آره بهترین روزه