گلهای پونه


سیاوش قمیشی

صدای خش خش برگای خزونی
توی (روی) گوشم ناله می کرد
آسمون بغضش رو تو پرده
ابرای سیاهش پاره می کرد
رعد و برق نگاه شهر رو
با صداش خواب زده می کرد
زمین از این همه سنگینی بار
به روی شونش گله می کرد
همچنان پای پیاده
فارغ از صدای خشم اسمونی
بیخیال از ناله ها و گله های
برگهای زرد(سبز) خزونی
جاده های بی کسی رو
گم کی ردم آروم آروم
تن غربت رو می شستم
زیر قطره های بارون
من به یاد عطر بارون زده گل های پونه
می کشیدم پای خستم رو (خستمو) تو جاده
به هوای بوی خونه
وقتی که صدای خونه
من رو تا آخر جاده می کشونه
این سراب تو جاده
که چشمام رو می پوشونه