چوپان


سیاوش قمیشی

هراسهای بیهوده
تا بوده همین بوده
فرزندهای مشروع
شرع قانون
و تباهی پوچی
بیهودگی و عمر میرسد
به سی پنجاه هفتاد
و حاصل چند فرزند
و چندین نواده
و این است ضمانت زندگی
گوسفدان آبادی بالا
چه فرق دارد آبادی پایین
چوپانها سر مست
مغرور
سر شیر است
پنیر هست
و ماستهای ترشیده
و گه گاهی
گرگهای دریده
و در هر جشنی
و در هر عذایی
سری بریده
من رفتم
میروم جایز نیست
من رفتم
من رفتم و حدیث گفتم
چوپان به از گوسفند
آزادی به از بند
چه با لبخند چه بی لبخند
آزادی به از بند