من و غروب و جاده


ستار

دیدم غروبه اما
نه مثل هر غروبی
پهنای آسمون و هرگز ندیده بودم
از غم به این شلوغی
دیدم که جاده خسته ست
از این که عمری بسته ست
اونم تموم راهاش یا انتها نداره
یا درمیونه بسته ست
اونم تموم حرفاش
یا از حجوم باده
یا از پلی شکسته ست
من و غروب و جاده رفتیم تا بی نهایت
از دست دوری راه
هیچکس نکرد شکایت
گم شدیم از غریبی
من و غروب و جاده
از بس هوا گرفته
از بس که غم زیاده ....