مرمر


شهره

برای من که خسته ام
که بی ثمر نشسته ام
برای من که خسته ام
که بی ثمر نشسته ام
گریه نکن گریه نکن
نذار که بارون بباره
گریه نکن چشمای من
طاقت دیدن نداره
مرمر شکست آهن شکست
مرمر شکست آهن شکست
عهد تو با من نشکست
عهد تو با من نشکست
برای من که خسته ام
که بی ثمر نشسته ام
گریه نکن گریه نکن
نذار که بارون بباره
مرا در آخرین بن بست
به تنهایی صدا کردی
تو راه قصه ی ما را
از این عالم جدا کردی
تو پیمان بستی و ماندی
مرا از نو بنا کردی
به من درس وفا دادی
به عهد خود وفا کردی
مرمر شکست آهن شکست
مرمر شکست آهن شکست
عهد تو با من نشکست
عهد تو با من نشکست