این لحظه آخر گفتی با من سردی
راحت میشه فهمید که بر نمی گردی
داری دروغ میگی میخوای بری دیگه
این قصه رو داره رد پاهات میگه
بدون مکث و فکر دور میشی از خونه
این بی محلی هات من و میسوزونه
تموم عکسها رو نگفتی و بردی
دل من و خیلی اینجوری آزردی
کاش لااقل عکست اینجا کنارم بود
سنگ و صبورم این شبای تارم بود
عطری که دوست داشتم اونم که برداشتی
اما غمت این بود که تو دلم کاشتی
بدون مکث و فکر دور میشی از خونه
این بی محلی هات من و میسوزونه
تموم عکسها رو نگفتی و بردی
دل من و خیلی اینجوری آزردی