فروغ جاودان


عماد رام

در این حال مستی صفا کردم
تو را ای خدا من صدا کردم
از این روزگاری که من دیدم
چه شب ها خدایا خدا کردم
نهادم سر سجده بر خاکت
به درگاهت امشب دعا کردم
که از من نگیری صفای دلم را
به راه محبّت تو دانی خدایا چه ها کردم
سبب گر بسوزد مسبب تو هستی
سبب ساز این جهان تویی
ز دست که آید که دستم بگیرد ؟
مرا سایه ی امان تویی
شرار عمر فانی ام من
فروغ جاودان تویی تو
نشان ناتوانی ام من
توان بی نشان تویی تو
تو شور عشقم ، داده ای
مرا ، تو رسوا کرده ای
به کوی اهل ، دل ، مرا
تو مست و شیدا کرده ای
کجا روم که چاره ساز ای خدا تویی ؟
نیاز هرچخ بی نیاز ای خدا تویی .