عادت


مازیار

عادتم یه دردیه، مثه دردای دیگه
یه عذاب روحیه، واسه فردای دیگه
گاهی هم مسکنی، واسه تسکین درد
یه بهانه واسه سازش یک زن و مرد
من و تو همدردیم؛به هم عادت کردیم
اما من دوست ندارم زندگی با عادتو
من یه عمره عاشقم دوس دارم اصالتو
علت بودن تو با من از رو عادته
تو تظاهر میکنی عشق واست عبادته
منو تو همدردیم؛به هم عادت کردیم
نمی خوام هر جا میری، تو ازم حرف بزنی
یا تظاهر بکنی که هنوزم با منی
قصد توهین ندارم تو شهامت نداری
واسه جدا شدن، تو شجاعت نداری