طلای رو سیاه


مانی رهنما

قصه ها پر از سکوتن،پر دردن پر رنجن
قصه ها میگن تو دنیا آدما دنبال گنجن
گنجی که ارث زمینه،واسه امروز و همیشه
گنجی که قصه ی تلخش،تا ابد کهنه نمیشه
قصه ی دو روی سکه،قصه ی شیشه و سنگه
مایه ی حیاط دنیا،یه بهونه واسه جنگه
میون شعله و دوده،آدمی که بی گناهه
تو خودش داره می سوزه،طلایی که رو سیاهه
تو نگاه تیر و ترکش،دلشو گذاشت و خون داد
تا به نامردای عالم،معنی مردو نشون داد
رگ پاره ی زمینو،گره زد با چنگ و دندون
دل به دریا زد و گم شد،تو بساط آتیش و خون
قصه ی دو روی سکه،قصه ی شیشه و سنگه
مایه ی حیاط دنیا،یه بهونه واسه جنگه
حالا خیلی وقته دریا،ساکته امن و امونه
رو لبش خنده ی موجه،دلش اما پر خونه
اونیکه تو جنگ دشمن،رنگ شادی رو ندیده
منتظر نباش عزیزم،خیلی وقته پر کشیده
پاشو از کنار ساحل،بسه هرچی گریه کردی
دوباره بیا تو میدون،حالا تو مرد نبردی
قصه ی دو روی سکه،قصه ی شیشه و سنگه
مایه ی حیاط دنیا،یه بهونه واسه جنگه
حالا خیلی وقته دریا،ساکته امن و امونه
رو لبش خنده ی موجه،دلش اما پر خونه