شهر تهرون


حمیرا

چون پرستوهای به کوچ نشسته
به کوچ نشسته
ز آشیون پریده با پر بسته
با پر بسته
بیا توشه نبسته
همه سرگردون همه دل خسته
چرا چرا چرا خدایا
دست سرنوشت میبرد کجا ما را خدایا
دست سرنوشت میبرد کجا ما را خدایا
تنها غمه که با من میمونه
غم درد منو خوب میدونه
تنها غمه که با من میمونه
غم درد منو خوب میدونه
مهربونه،مهربونه،مهربونه
این همه ظلم و ستم غصه و غم
دلمو سوزونده به خون نشونده
به خون نشونده
دیگه از شهر منو خونه من اثری نمونده
شده ویرونه آشیونه
دنیا همش رنگه همش رنگه همش رنگه رنگ
واسه شهر تهرون دلم تنگه دلم تنگه دلم تنگه تنگ
دلم تنگه تنگ،دلم تنگه تنگ..........