رسول رستاخیز


ترانه سرا: ایرج جنتی عطائی
داریوش

ای ابر مردمشرقیای کوه
ای نگهبان قدسی خورشید
روشنایی آتشزرتشت
یادگار صداقت جمشید
ناجی سربلندی انسان
ای تو پیغمبر ، ای اهورایی
ای برای تو این هیولاها
همه کوکی همه مقوایی
با کتاب ترانه های من
نه قصیده ، غزل سپاس توست
مرد اسطوره ای شعر من
مخمل قلب منلباس توست
باکتاب پدربزرگ من
قصهء رویش تباهء هاست
قصهء امتداد شب تا شب
قصهء ممتد سیاهی هاست
دفتر کهنهء پدر اما
پر سوال و گلایه و تردید
حرف اگر هست ،حرف تنهایی
حرف آیا و حسرت و امید
با پدر ، آرزویباغی بود
روی خاکیکه شکل مردن داشت
بس که تن تشنه بودخاک من
پدرم شوق جان سپردن داشت
با مناما سبد سبد میوه
از درختغرورباغستان
کوزه کوزهزلال نور و عشق
برای قلب تشنهء انسان
مشرقیمرد پاسدار شرق
معنی جاودانهء اعجاز
خاک اگرخنده کرد و گندم داد
از تو بودای بزرگ باران ساز
ای رسول برگ رستاخیز
دست حقبهترین سلاح توست
فاتحپاک در زمان جاری
رخشتاریخ ذوالجلال توست