دل پریشان


مرضیه

خداوندا کز فراق او آتشم زدی خاکسترم کن
به بادم ده وانگهی ز نو زنده ام کن و عاشق ترم کن
عاشق ترم کن
ذوق مستیم کو؟
شور هستیم کو؟
از نو مرا دیوانه کن ای دل پریشان
ای دل پریشان
یا رب این دل من
گشته قاتل من
حال از تو و پی در ز تو حال من بگردان
حال من بگردان
عاشق شدم و رسوا نشدم
سوداگر این دنیا نشدم
من شمع بی پروانه در شام تار خویشم
مجنون بی لیلا در این روزگار خویشم
ای ساقی آشفته مو مستم تو کردی
دیوانه و پیمانه بر دستم تو کردی
با پای خود آمدم در این میکده
ای ساقی تو هم باده ای در ساغرم کن
عاشق ترم کن
خداوندا کز فراق او آتشم زدی خاکسترم کن
به بادم ده وانگهی ز نو زنده ام کن و عاشق ترم کن
عاشق ترم کن