بیا ببین که دل فرنگی شده
اونکه یه رنگ بود همه رنگی شده
اومده اینجا و هزار رنگ شده
اونوقتها نرم بود و حالا سنگ شده
وای چی بگم از دل غربت زده
باز اومده حرف محبت زده
نمی شه باورم دیگه حرفشم
این حرفها رو از روی عادت زده
آخ کو اون دلی که مهربون بود
مثل میون عاشقون بود
جوونی مو من به پاش گذاشتم
فداش می کردم هر چی داشتم
هر کسی یک جور سرخوش از دل
هر کسی یک جور ناخوش از دل
هزار تا شادی یه دونه غم داشت
از همه دنیا دل چی کم داشت