خیام


امیر آرام

اسرار ازل را نه تو دانی و نه من
حل این معما نه تو دانی و نه من
هست در پس پرده گفتگوی من و تو
چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من
خیام اگر ز باده مستی خوش باش
با ماهرخی اگر نشستی خوش باش
چون عاقبت کار جهان نیستی است
انگار که نیستی چو هستی خوش باش
[شروع ترانه]
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من
حل این معما نه تو دانی و نه من
هست در پس پرده گفتگوی من و تو
چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من
خیام اگر ز باده مستی خوش باش
با ماهرخی اگر نشستی خوش باش
چون عاقبت کار جهان نیستی است
انگار که نیستی چو هستی خوش باش
[دکلمه]
این کوزه چون من عاشق زاری بوده است
در بند سر زلف نگاری بوده است
این دسته که بر گردن آن میبینی
دستی است که بر گردن یاری بوده است
[ترانه]
گر آمدنم به من بدی نآمدمی
ور نیست شدن به من بدی کی شدمی؟
آن به نبدی که اندر این دیر خراب
نه آمدمی نه بدمی نه شدمی
خیام اگر ز باده مستی خوش باش
با ماهرخی اگر نشستی خوش باش
چون عاقبت کار جهان نیستی است
انگار که نیستی چو هستی خوش باش