خنده زورکی


رضا صادقی

نگاه خسته به درهای بسته
کشتی دلها به گل نشسته
هوا چه دلگیر دلا گرفته
دل نگرونی هفت روز هفته
دفتر پیر صدای خستم
دیگه پوسیده تو شب اسیره
دل که یه عمری پر از صفا بود
بس شده زخمی داره میمیره
نفس نمونده واسه ادامه
تنها رفیقم این سایه هامه
دیگه بریدم خسته و پیرم
دروغ و حرفام تو خنده هامه
خنده های زورکی , اشکای یواشکی
شب و روزی بی هدف , لحظه های الکی
ساعتهای پر سوال , دل خوشیها تو خیال
حسرت پرنده ی دل که نداره پرو بال
این دو روز زندگی , طی شده تو کهنگی
میدونم دیگه بریدی تو هوای خستگی
میدونم خسته شدی , مرغ پر بسته شدی
میدونم طاقت نداری واسه سوز تشنگی
دل خوشیها یه لحظه , به خندش نمی ارزه
از همه کس طلبکار , یه دنیا زیر قرضه
نه خط خطی نه ساده , مسافر گم و گیج
یه جاده سخت و دشوار به مقصد تو ره هیچ
هوای تازه میخوای , نگاه بی بهونه
خود خود صداقت , جواب عاشقونه
یه حرف راستی راستی , از ته دل میخواستی
اون که بسازه از نو , تورو با همه خواستی
یک شب بارونی بسه , برای از نو , تر شدن
یک گل شمعدونی بسه , برای عاشق تر شدن
یک شب بارونی بسه , برای از نو , تر شدن
یک گل شمعدونی بسه , برای عاشق تر شدن