یه چیزی مثل یک رویا
حقیقت داره و اینجاست
یه حس خوبی از بودن
که هم امروز و هم فرداست
ندونستم چی شد اما
توی هر لحظه گیر کردم
همیشه غصه سرعت بود
ولی انگاری دیر کردم
میگن بدجوری دیوونم
مگه دیوونه آدم نیست
آخه غم داره می خنده
تحمل کردنش کم نیست
چرا دنیا نمی ایسته
میاد و همسفر باشیم
بگو تا کی باید دنبال رویا دربدر باشیم
دیگه تاریخ و تقویم و صدای تیک تیک ساعت
یه جورایی بهم می گن
گذشت از ما، بخواب راحت
دیگه حالا با ابن حال و با این دوتا چشم قرمز
به جون، بی رحم مجبورم
بگم خونم
بگم جونم
بگم عشقم
خداحافظ
خداحافظ
خداحافظ ….