تصنیف همایون


سالار عقیلی

این بار من یک بارگی در عاشقی پیچیده ام
این بار من یک بارگی از عافیت ببریده ام
ای مردمان ای مردمان از من نیاید مردمی
دیوانه هم نندیشد آن کاندردل اندیشیده ام
چندانک که خواهی در نگر در من که نشناسی مرا
زیرا از آن کم دیده ای من صد صفت گردیده ام
تو مست مست سرخوشی من مست بی سر سر خوشم
تو عاشق خندان لبی من بی دهان خندیده ام
ای مردمان ای مردمان از من نیاید مردمی
این بار من یک بارگی در عاشقی پیچیده ام
این بار من یک بارگی از عافیت ببریده ام
چندانک که خواهی در نگر من صد صفت گردیده ام
من طرفه مرغم کز چمن با اشتهای خویشتن
بی دام و بی گیرنده ای اندر قفس خیزیده ام
من طرفه مرغم کز چمن با اشتهای خویشتن
بی دام و بی گیرنده ای اندر قفس خیزیده ام
تو عاشق خندان لبی من بی دهان خندیده ام
تو عاشق خندان لبی من بی دهان خندیده ام
من بی دهان خندیده ام
ای مردمان ای مردمان از من نیاید مردمی