تصنیف شوشتری


سالار عقیلی

روزگاریست که سودازده روی توام
خوابگه نیست مگر خاک سر کوی توام
روزگاریست که سودازده روی توام
خوابگه نیست مگر خاک سر کوی توام
به دو چشم تو که شوریده​تر از بخت منست
که به روی تو من آشفته​تر از موی توام
به دو چشم تو که شوریده​تر از بخت منست
که به روی تو من آشفته​تر از موی توام
همدمی نیست که گوید سخنی پیش منت
محرمی نیست که آرد خبری سوی توام
همدمی نیست که گوید سخنی پیش منت
محرمی نیست که آرد خبری سوی توام
چشم بر هم نزنم گر تو به تیرم بزنی
لیک ترسم که بدوزد نظر از روی توام
زین سبب خلق جهانند مرید سخنم
که ریاضت کش محراب دو ابروی توام
سعدی از پرده عشاق چه خوش می​گوید
ترک من پرده برانداز که هندوی توام