تصنیف شور


سالار عقیلی

دوش تا روز فراق ، آن صنم تنگ دهان
دوش تا روز فراق ، آن صنم تنگ دهان
لب چون لاله همی داشت ز می لاله ستان
نافه ها داشت از او خامه پر از مشک سیاه
باغ ها داشت از او دیده پر از سرو روان
رخ او لاله ستان بود و سرزلفک او
زنگیان داشت ستان ، خفته بر آن لاله ستان
گاه پیوسته همی گفت غزل های سبک
گاه آهسته همی خورد قدح های گران
دهن کوچک او دیدم هنگام سخن
کز ظریفی دل من غالیه دان کرد گمان
گفتم این غالیه دان چیست بخندید بتم
که همی غالیه دان باز ندانی ز دهان