به خاطر من


ترانه سرا: مریم حیدرزاده
خشایار اعتمادی

این روزا عادت همه رفتن و دل شکستنه
درد تمومه عاشقا پای کسی نشستنه
این روزا مشق بچه ها یه صفحه آشفتگی
گردای روی آیینه ها فقط غم زندگی
این روزا درد عاشقا فقط غم ندیدنه
مشکل بی ستاره ها یه کم ستاره چیدنه
این روزا کار گلدونا از شبنمی تر شدن
آرزوی شقایقا یه شب کبوتر شدنه
این روزا آسمونمون پر از شکسته بالی
جای نگاه عاشقت باز توی خونه خالیه
این روزا کار آدما دلای پاک و بردن
بعدش اونو گرفتن و به دیگری سپردنه
این روزا کار آدما تو انتظار گذاشتنه
ساده ترین بهونشون از هم خبر نداشتنه
این روزا فهم عاشقا غصه و بی وفایی
جرم تمومشون فقط لذت آشناییه
این روزا توی هر قفس یک دو تا قناریه
شبا غم قناریا تو خواب خونه جاریه
این روزا چشمای همه غرق نیاز و شبنمه
رو گونه هر عاشقی چند قطره بارون غمه
این روزا ورد بچه ها بازی چرخ و فلکه
قلبای مث دریامون پر از خراش و ترکه
این روزا عادت گلا مرگ و بهونه کردنه
کار چشای آدما دل رو دیونه کردنه
این روزا کار رویامون از پونه خونه ساختنه
نشونه پروانگی زندگیارو باختنه
این روزا تنها چارمون شاید پرنده مردنه
رو بام پاک آسمون ستاره رو شمردنه
این روزا آدما دیگه تو قلب هم جا ندارن
مردم دیگه تو دلهاشون یه قطره دریا ندران
این روزا فرش کوچه ها تو حسرت یه عابره
هر جا یکی منتظر ورود یه مسافره
این روزا هیچ مسافری بر نمی گرده به خونه
چشمای خسته تا ابد به در بسته می مونه
این روزا قصه ها همش قصه دل سوزوندنه
خلاصه حرف همه پر زدن و نموندنه
این روزا درد آدما فقط غم بی کسیه
زندگیشون حاصلی از حسرت و دلواپسیه
این روزا خوشبختی ما پشت مه نبودنه
کار تمومه شاعرا فقط غزل سرودنه
این روزا درد آدما داشتن چتر تو بارونه
چشمای خیس و ابریشون همپای رود کارونه
این روزا دوستا هم دیگه با هم صداقت ندارن
یه وقتا توی زندگی همدیگر و جا می زارن
جنس دلای آدما این روزا سخت و سنگیه
فقط توی نقاشی ها دنیا قشنگ و رنگیه
این روزا جرم عاشقی شهر دل فروختنه
چاره فقط نشستنه و به پای چشمی سوختنه
اسم گلا این روزا دیگه کسی نمی دونه
اما تو تا دلت بخواد اینجا غریب فراونه
این روزا فرصت دلا برای عاشقی کمه
زخمای بی ستاره ها تشنه یاس مرهمه
این روزا اشکمون فقط چاره بی قراریه
تنها پناه آدما عکسای یادگاریه
این روزا فصل غربت عشق و بیداری مجنونه
بغضای کال باغچه ها منتظر یه بارونه
این روزا دوستای خوبم همدیگرو گم می کنن
دلای پاک و ساده رو فدای مردم می کنن
این روزا آدما کمن پشت نقاب پنجره
کمتر می بینی کسی رو که تا ابد منتظره
مردم ما به همدیگه فقط زود عادت می کنن
حقا که بی وفایی و خوبم رعایت می کنن
درسته که اینجا همه پاییزا رو دوست ندارن
پاییز که از راه می رسه پا روی برگاش می زارن
اما شاید تو زندگی یه بغض خیس و کال دارن
چند تا غم و یه غصه و آرزوی محال دارن
این روزا باید همه مون برای هم سایه باشیم
شبا یه کم دلواپس کودک همسایه باشیم
اونوقت دوباره آدما دستاشونو پل می کنن
دردای ارغوانی و با هم تحمل می کنن
اگه به هم کمک کنیم زندگی دیدنی می شه
بر سر پیمان می مونن دوستای خوب تا همیشه
اما نه فکر که می کنم این کار یه کار ساده نیست
انگار برای گل شدن هنوز هوا آماده نیست