بلای عشق


ناهید

نه یک نامه نوشتی
نه روی تو رو دیدم
نه دستامو گرفتی
نه حرفاتو شنیدم
از عشقت چه بلاها سرم اومده ای وای
گمونم خود عشقه که با من بده ای وای
تو باشی تو نباشی همونم که همونم
یه دیونه ی عاشق
بلا خورده بجونم
1000 درده رو دردام
از این عشقو جوونی
هزارون گله دارم
از این دلنگرونی
از عشقت چه بلاها سرم اومده ای وای
گمونم خود عشقه که با من بده ای وای
تو باشی تو نباشی همونم که همونم
یه دیونه ی عاشق
بلا خورده بجونم
واست من که قسم خوردم عزیزم
که عشقم یه هوس نیست
واست من که همه عمرمو دادم
عزیزم مگه بس نیست
نه همراه نه همدردو نه یاری
نه پاسخ به سئوالم
نه دیدی نه پرسیدی از این عشق
یه عمره به چه حالم
چه ارومو چه راحت
واست یه دس به سینه
واسه خودم یه خانوم
واسه ی تو کمینه
از عشقت چه بلاها سرم اومده ای وای
گمونم خود عشقه که با من بده ای وای
تو باشی تو نباشی همونم که همونم
یه دیونه ی عاشق
بلا خورده بجونم