بغض


مانی رهنما

ای تو برایم همه کس
جدا نبودی یک نفس
ازمن وازتنهایام
حتی تو غربت قفسحتی تو غربت قفس
وقتی که جز سایه من
کسی به دنبالم نبود
وقتی که حتی خنده ای
در دفتر فالم نبود در دفتر فالم نبود
وقتی که هیچ پنجره ای
تابی برای تو نشد
تو کوچه ی غربت من
پرازصدای تو نشدپرازصدای تو نشد
نقش تو بوده رو به روم
تو کوچه های شب خیس
تو دفتر در به دری
عشق تو گفته بنویسعشق تو گفته بنویس
وقتی که بغض من شکست
از زخم تیغ نارفیق
تنها تو بودی در دلم
ای با منو شبم رفیقای با منو شبم رفیق

وقتی غروب غربتم
رو به سپیده پل نبست
شبی که بغض شعر من
درانتظار تو شکستدرانتظار تو شکست
نقش تو بوده روبروم
تو کوچه های شب خیس
تو دفتر در به دری
عشق تو گفته بنویس عشق تو گفته بنویس