بازگشت


ویگن

از دیار خود سفر کردم تا مگر بگریزم از غمها
بر همه دنیا گذر کردم تا بجویم بخت خود را
گفتم این رنج سفر شاید از دلم غمها برون ریزد
یاد هجر و بی وفایی هازین سفر از دل گریزد
ای دریغ انجا ندیدم من جز افقهای مه آلودی
هرگز از ساز وفا آنجا بر نمی آمد سرودی
یک نگاه مهربان آنجا بر نگاه من نمی افتاد
دل در آنجا هم نشد شاد آمدم همچون پرستوها
تا بسازم آشیانم را در همین خاک طرب
زا بار دیگر در آن خوانم نغمه های عشق و رویا