در آسمان عشق من ستاره ای نو دمید
چشمان افسونگر وی می دهد بر من نوید
غنچه های مهر او در باغ دل شکفته شد
صبح باده وفا در جام جان نهفته شد
بشنو و نغمه ساز من گوید
با تو او راز من ای الهه نازم بشنو آواز من
جادوی آن دو چشم مست
عشق من افسانه کرد
از کف صبر و تابم ربود
باز مرا دیوانه کرد
چون مرغ پر شکسته ای
در دام آن فسونگرم
گر دارد قصد جان از قید جان بگذرم