السون


سعید محمدی مطلق

السون ولسون خدا ما را به همدیگه برسون
از این شهر به اون شهر میرم دنبال یار پرسون پرسون
شب و هر شب دل من برام در وصف تنهائی میخونه
میترسم تا به دیدارش دل زارم روی دستم بمونه
دل زارم روی دستم بمونه
از اون زمان
از اون زمان که تو چشاش شدم اسیر
از اون زمان که این دل زد و به نامش افتاد
قرعهء عشق پاکم خورد و به نامش افتاد
دلم در انتظار بجز دیدن روی تو هیچ آرزو نداره
السون ولسون خدا ما را به همدیگه برسون
از این شهر به اون شهر میرم دنبال یار پرسون پرسون
آی السون ولسون خدا ما را به همدیگه برسون
از این شهر به اون شهر میرم دنبال یار پرسون پرسون

تو اول و آخر حال منی
به شیشه این دل سنگ میزنی
میشکنه این شیشه دلم میریزه
میگردی دنبالش ریزه به ریزه
میگردی دنبالش ریزه به ریزه
ریزه به ریزه یه ریزه

از اون زمان که تو چشاش شدم اسیر
از اون زمان که این دل زد و به نامش افتاد
قرعهء عشق پاکم خورد و به نامش افتاد
دلم در انتظار بجز دیدن روی تو هیچ آرزو نداره
السون ولسون
آی السون ولسون

(دیگه دلم فقط دلای قدیم
آها
عشقم فقط عشقای قدیم
آها
توی عشق این روزا دل بیچاره میسوزه
نگاه انتظار به در خونه میدوزه
وای وای وای
اگه یه روزی یه وقت عشقت به من کم بشه
آها
اگه سر هیچ و پوچ یه روز با تو حرفم بشه
آها
میشکنه دلم و میذارم میرم
کجا
میرم اونجا که دلداری نباشه
آها
کسی را با کسی کاری نباشه
آها
توی شبها شب تاری نباشه
آها
همش گل باشه و خاری نباشه
آ..........)

واست توی گلها خونه زدم
واسه کبوترها دونه زدم
دل شکستم و با داغ غم
به دام عشق تو نشونه زدم
دوباره سبز شدم و جوونه زدم
جوونه زدم جوونه

السون ولسون خدا ما را به همدیگه برسون
از این شهر به اون شهر میرم دنبال یار پرسون پرسون
السون ولسون خدا ما را به همدیگه برسون
از این شهر به اون شهر میرم دنبال یار پرسون پرسون
آی میرم دنبال یار پرسون پرسون