اتل متل حکایت


رضا صادقی

اتل متل حکایت , هزار و یک روایت
حکایت از تو و من , مونده تو کوی و برزن
این حکایت دروغ نیست , چراغ بی فروق نیست
قصه بار و دوش , عشق یه مشکی پوش
عشق یه مشکی پوش ..
حرف دو دو تا چهار تاست , قصه موج و دریاست
نقل یه مشکی پوش , که عشقش آبروش
بذر جدایی داشتن , غم به دلش گذاشتن
شاد بود ازش که عشقش , مشکی پوش رفت و خوندش
مشکی پوش رفت و خوندش
نیازش از زمونه یه دل بود و یه لونه
که توش ترانه باشه , موندن بهانه باشه
مثل پرآشتی بود , چون عشقش بهترین بود
عشقش پر از خدا بود , صداش بی انتها بود
اتل متل یه قصه , بی غم و درد و غصه
قصه ای که هنوزم تو گفتنش میسوزم
مشکی پوش مثل سنگ , با غصه هاش میجنگ
میجنگه تا همیشه , قصه تموم نمیشه
قصه تموم نمیشه