یه قصۀ قدیمی
یه قصه گوی خسته
وقتی بابا نداری
نوشتنش رو تخته چه سخته
چه سخته
وای بابا ندارم
بابام چشماشو بسته
بابا چشماتو وا کن
ببین قلبم شکسته
چه سخته
چه سخته
نوشتن بابا رو تخته
خدا بابام نمرده
بابا اهل نبرده
یه گوشه ای میمرم
اگه که بر نگرده
بابا چشماتو واکن
بابا منو نگاه کن
ببین دلم شکسته
بابا لباتو وا کن
بابا منو صدا کن
بابا لباتو واکن
بابا منو نگاه کن
بابا چشماتو وا کن
آب بابا چه سخته نوشتنش رو تخته
وقتی بابا نداری گفتنش هم چه سخته
آب بابا خدافظ
رفتی بابای خوبم
می خوام برم رو خورشید
عکس تو رو بکوبم
آب بابا چه سخته
وقتی بابا نداری
یه قصۀ قدیمی
یه قصه گوی خسته
وقتی بابا نداری نوشتنش رو تخته
چه سخته
چه سخته