Zandagi


Reza Sadeghi

زندگی رودوست دارم با تمام بدبیاریش
عاشقی رودوست دارم با تمام بیقراریش
من میخوام اشکو بفهمم وقتی از چشام میریزه
تنهایی گرچه کشندست واسه من خیلی عزیزه
توکتاب نوشته عاشق خیلی تنها خیلی خستست
جای بارون بهاری روی چترهای شکستست
اما من میگم یه عاشق همه ی دنیا رو داره
همه چترهارو باید بست وقتی آسمون میباره
نون عشقو میخورم منت نونوا ندارم
سینه سوخته عاشقم با کسی دعوا ندارم
توی دنیایی که گرگ وبرگی تو ذاتش
من میخوام خودم باشم با هیچکی کاری ندارم
زنده بودن نمیخوام زندگی قاموس منه
فقط وفقط دورنگی تنها کابوس منه
گرچه خاکم زیر پا اما غرورم آسمون
مشکی رنگ عشقم ترانه ققنوس منه
کاش میشد دارو باشیم نه زخم کاری نه نمک
قطره ی آبی باشیم رو قلب خشک پر ترک
واسه عشقو عاشقی تو سختیهاش کم نذاریم
واسه ی خودمون آدمی باشیم نه آدمک
خیلی ها میگن که عاشقی رو دیدار بدونیم
اما من میگم که عشقو نقش دیوار ندونیم
من میخوام که مثل موج نباشم اما بمونم
کاش میشد تو عین سختی بازم عاشق بمونی