یه جوری عاشقت هستم که خوابم با تو بیداره
می خوام تنها بشم اما خیال تو نمی ذاره
یه جوری عاشقت هستم که تو شاید نمی دونی
ولی بازم یه احساسی به من می گه نمی مونی
کدوم خوابه که دور از تو هنوز آرومه آرومه
نمی دونم شبم تا کی از آغوش تو محرومه
از این تنهایی می ترسم از این آینده ی مبهم
از این که هردومون باشیم ولی دور از نگاه هم
اتاقو ، سقف نزدیکو ، یه قاب عکسو ، بیداری
ببین تو خلوتت آیا تو هم حال منو داری؟
چرا نشکسته می مونن همه بغض های ناخونده
بگو تا مرز آغوشت چه قدر دلواپسی مونده