Va Man Garyeam Migirad


Mani Rahnama

باد پرسه میرند
تا نان را ار منقار ترد گنجشکان برباید
دختران شالیکار پنهان می کنند...دلهاشان رادر سبد چای
و ما همچنان ، از مردگان پیر...گورهای جوانی می سازیم
و گورهای جوان را...به قامت مردگان پیر...کوچک میکنیم
تا همسنگ کوه شود
باد، پرسه میزند
ماه چکه می کند از گلوی گنجشک
و من
گریه ام میگیرد
در این جغافیای خسته ی بلاتکلیف
که دامن پر خارش را
تا آخر دنیا کشیده است
گریه ام میگیرد
نه برای رفتار متروک عقل
یا روزنامه های عکس
یا جمله های دیوانه
برای تنهایی
تأمین
دانایی
عشق
شادمانی از جو رفته
برای ماهیها
با آن پوست پولک پولکشان
که به رودخانه نیامنده اند
و برای هر آنچه، به زندگی پیوندمان می دهد
حالا تو، سبب گریه ی من را می دانی
و می دانی که هیچ چیز به قدر خنده های تو
نوزاد ماهی ها
و گلی که به سپیده دمی می شکوفد...خوشبختم نمی کند