Tanhayee


Viguen

من از تنهایی اشباعم ، لبریزم
غروبی سرد و غمگینم ، پاییزم
من از تنهایی اشباعم ، لبریزم
غروبی سرد و غمگینم ، پاییزم

دلم دل نیست دریا نیست مرداب است
که موجی هم سراغش را نمیگیرد
که نوری هم به رخسارش نمیتابد
نه شوق زیستن دارد
نه می میرد

من از تنهایی اشباعم ، لبریزم
غروبی سرد و غمگینم ، پاییزم
تو ای دریا مرا در خویش پنهان کن
به موجی آه مرا امروز مهمان کن

دلم دل نیست دریا نیست مرداب است
مرا چون موج دریایی خروشان کن
من از تنهایی اشباعم ، لبریزم
غروبی سرد و غمگینم ، پاییزم

تو ای همسایه در من زندگی سازی
برایم مثل آوازی
یکی در گوش من انگار میگوید
گلی امروز در مرداب می روید
من از تنهایی اشباعم ، لبریزم
غروبی سرد و غمگینم ، پاییزم