رو تن زخمی جاده
کی غم رفتنو کاشته
کی تو غربت خیابون
قاب خورشید و شکسته
کی تو شهر عشق و رؤیا
شعر نفرین و نوشته
کی برای من تنها
کوه غم رو جا گذاشته
کی تو اوج قصه ها
من و بی صدا گذاشت
تو کوچ پرنده ها
کی تو خوابم پا گذاشت
برای قلبای خسته
بگین آسمون بباره
زیر پای پاک بارون
یه کسی گلی بکاره
تن زخمی زیر بارون
دیگه مرهمی نداره
میشه تن پوش خیابون
چون دیگه جایی نداره
جاده خالی حالا
من و رو تنش میکاره
رو تن زخمی جاده
کی دیگه پاشو میذاره