Tamana


Lyrics by: Rahi Moayari
Mohammad Esfehani

در پیش بیدردان چرا فریاد بی حاصل کنم
گرشکوه ای دارم زدل با یار صاحبدل کنم
در پرده سوزم همچو گل درسینه جوشم همچو مل
من شمع رسوا نیستم تا گریه درمحفل کنم
اول کنم اندیشه ای تابرگزینم پیشه ای
آخر به یک پیمانه می اندیشه راباطل کنم
زان دو ؛ ستانم جام را آن مایه آرام را
تاخویشتن را لحظه ای ازخویشتن غافل کنم
از گل شنیدم بوی او مستانه رفتم سوی او
تاچون غبارکوی او ؛ درکوی جان منزل کنم
روشنگری افلاکیم ؛ چون آفتاب از پاکیم
خالی نیم تا خویش را سرگرم آب وگل کنم
غرق تمنای توام ؛ موجی زدریای توام
من نخل سرکش نیستم ؛ تاخانه درساحل کنم
دانم که آن سرو سهی از دل ندارد آگهی
چند از غم دل چون رهی فریاد بی حاصل کنم