زخمهای دیگران را التیام بخشیدن و اشکهای آنان را مبدل به نگاه های پر از شادی کردن ، بهترین لحظه ی خوشبختی است
*
لحظه ها پر از هلالن ، توی جاده تو عبورن
زیر آوار طبیعت ، جوونا دنبال نورن
نوری که رمق تداره ، نه تو برگا نه تو ریشه
نوری که دستای سردش یخ زده اون ور شیشه
قصه ی حادثه تیره ، غروبه شیشه و سنگه
واسه زندگی تو دنیا ، زیر آوار توی جنگه
میون شعله و دوده ، آدمی که بی گناهه
بی هوا داره می سوزه ، هوایی که روسیاهه
تو عبور سیل و لرزش ، با یه صورت گرفتار
چند تا چشم نگران و آدمای زیر آوار
دل داغون زمین می کنه با چنگ و دندون
دستایی که سرخ سرخه تو بساط آتیش و خون
آدمای سرزمین مهربونی و شهامت
قلبای مردم پرست آدمای پر سخاوت
دستایی که دست می گیرن ، دستایی که مهربونن
یاور دلای خسته از دیار آسمونن
این هلال آسمونی که تو دنیا خونه کرده
زیر بارون حوادث خورشید نشونه کرده
وقتی سیل مهربونی روی حادثه می باره
دستایی که چاره سازه زندگی ر باز میاره