Shabhaye Entazar


Lyrics by: Abdollah Olfat
Pouran

تا اشکی ریزد از چشم به جانوارم
تا دردی باشد بر جان بی قرارم
از لطف و صفا چون لاله در بهارم
اگر به دل ربایی شبی به سویم آیی

تا اشکی ریزد از چشم به جانوارم
تا دردی باشد بر جان بی قرارم
از لطف و صفا چون لاله در بهارم
اگر به دل ربایی شبی به سویم آیی

ستاره ها بتابد ز نگاهت به شام تارم
ای بی خبر ز روزگارم
تو کی زنی گره به کارم
باز آ که صبح بگردد شبهای انتظارم
تو که نپرسی حالم را
در شب تنهایی
کجا ز من آگه گردی
با همه شیدایی

ای دل رسوا غم تو به که گویم
چاره خود را پس از این ز که جویم

تا من از تو دیدم این کاریها
شبها از غم کارم شد زاریها
تا اشکی ریزد از چشم به جانوارم
تا دردی باشد بر جان بی قرارم
از لطف و صفا چون لاله در بهارم
اگر به دل ربایی شبی به سویم آیی
تا اشکی ریزد از چشم به جانوارم
تا دردی باشد بر جان بی قرارم
از لطف و صفا چون لاله در بهارم
اگر به دل ربایی شبی به سویم آیی