یکی دسته گل واسش دلخوشیه
یکی عادتش برادر کشیه
یکی زاغ مردمو چوب می زنه
یکی از داغ دلش جون می کنه
یه نفر خوابه رو تخت نقره پوش
یکی حیرون توی دریای جنون
یکی زندگی رو زیبا می بینه
یکی اما خودشو ، تنهای تنها می بینه
آره این رسمه میون آدما
یکی داروغه ، یکی دارو بشه
نمیشه رسمشونو عوض کنی
اگه حتی آسمون وارو بشه
حالا حرف من با اون دسته ایه
که هنوز عاشقن و یکه سوار
جون هرچی مرده طاقت بیارین
که بریم با هم دیگه از این دیار