Nayomadi Rafti


Fataneh

اومدم بهارت شدم یه دونه نگارت شدم
آیینه دارت شدم وای دیدی بیقرارت شدم
اما نموندی رفتی دلمو سوزوندی رفتی
اومدم حبیبت شدم با عشق رفیقت شدم
دیدی که اسیرت شدم وای از غصه پیرت شدم
بازم نموندی رفتی دلمو سوزوندی رفتی
میگفتی که باهات میمونم زیروبم عشقو میدونم
دلو زیر پاهات میذارم عاشقتم و مهربونم
بهار بودم پاییز شدم من از درد و غم لبریز شدم من
با دنیای غرور و مستیم شکستم و ریز ریز شدم من
با دنیای غرور و مستیم شکستم و ریز ریز شدم من
اومدم بهارت شدم یه دونه نگارت شدم
آیینه دارت شدم وای دیدی بیقرارت شدم
اما نموندی رفتی دلمو سوزوندی رفتی
اومدم حبیبت شدم با عشق رفیقت شدم
دیدی که اسیرت شدم وای از غصه پیرت شدم
بازم نموندی رفتی دلمو سوزوندی رفتی
من فقط دنیا رو توی چشات میدیدم
اما از تو عشق و محبتی ندیدم
چه شبها که به انتظار تا صبح نشستم
یادته گلای سفره رو میچیدم
وای چقده دیر شد که من تورو شناختم
جوونی و زندگیمو به پای تو باختم
حالا دیگه گوشه تنهایی نشستم
از تو فقط برای خود خاطره ساختم
حالا دیگه گوشه تنهایی نشستم
از تو فقط برای خود خاطره ساختم
اومدم بهارت شدم یه دونه نگارت شدم
آیینه دارت شدم وای دیدی بیقرارت شدم
اما نموندی رفتی دلمو سوزوندی رفتی
اومدم حبیبت شدم با عشق رفیقت شدم
دیدی که اسیرت شدم وای از غصه پیرت شدم
بازم نموندی رفتی دلمو سوزوندی رفتی