Najva


Farhad

رستنی‌ها کم نیست
من و تو کم بودیم
خشک و پژمرده وتا روی زمین خم بودیم

گفتنی‌‌ها کم نیست
من و تو کم گفتیم
مثل هذیان دم مرگ
از آغاز چنین درهم و برهمگفتیم

دیدنی‌‌ها کم نیست
من و تو کم دیدیم
بی‌سبب از پاییز
جای‌ میلاد اقاقی‌ها را پرسیدیم

چیدنی‌ها کم نیست
من و تو کم چیدیم
وقت گل دادن عشق روی دار قالی‌
بی‌سبب حتا پرتاب گل سرخی‌ را ترسیدیم

خواندنی‌‌ها کم نیست
من و تو کم خواندیم
من و تو ساده‌ترین شکل سرودن را در معبر باد
با دهانی‌ بسته وا ماندیم

من و تو کم بودیم
من و تو اما در میدان‌ها
اینک اندازه‌ی ما می‌خوانیم
ما به اندازه‌ی ما می‌بینیم
ما به اندازه‌ی ما می‌چینیم
ما به اندازه‌ی ما می‌گوییم
ما به اندازه‌ی ما می‌روییم

من و تو
کم نه، که باید شب بی‌‌رحم و گل مریم و بیداری شبنم باشیم
من و تو
خم نه و درهم نه و کم هم نه، که می‌باید با هم باشیم

من و تو حق داریم
در شب این جنبش نبض آدم باشیم
من و تو حق داریم
که به اندازه‌ی ما هم شده با هم باشیم

گفتنی‌‌ها کم نیست!