منغلامقمرمغیرقمرهیچمگو
پیش من جز سخن شهد و شکر هیچ مگو
سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو
ور ازین بیخبری رنج مبر هیچ مگو
ور ازین بیخبری رنج مبر هیچ مگو
دوش دیوانه شدم عشقْ مرا دید و بگفت
آمدم
آمدم
آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو
من به گوش تو سخنهای نهان خواهم گفت
سر بجنبان که بلی جز که به سر هیچ مگو
سر بجنبان که بلی جز که به سر هیچ مگو
مطربا
مطربا عشقبازی از سر گیر
یک دو ابریشمک فروتر گیر
چونکه در چرخ آردت باده
خانه بر بام چرخ اخضر گیر
ملک مستی و بیخودی داری
ترک سودای ملک سنجر گیر
توبه کردم دگر نخواهم گفت
توبهٔ مست را مزور گیر
عاشق و مست وانگهی توبه
ترک سالوس آن فسونگر گیر