Jahan Kharan


Homeira

ای جهان خواران ظالم ، ای فقط در ظلم عالم
دست نمی شویید چرا از سرنوشت مردمان
بر نمی دارید چرا دست از سر بیچارگان
ای جهان خواران ظالم ، ای به راه ظلم عالم
آه جان سوز بی گناهان ، فغان کند روزی از این بیدادی
دست ملت های در بند ، روزی رسد به دامن آزادی
دست ناپاک شما ها به خون ابنای بشر آلوده است
دل بی رحم شما ها با این همه ظلم و ستم آسوده است
نه خدا را بنده ، نه ز خود شرمنده
ای طمع کاران ظالم ، ای به راه ظلم عالم
خورشید عدالت می دمد روزی ، تابد به ضعیفان شوق پیروزی
خورشید عدالت می دمد روزی ، بر سر رود آخر این سیه روزی
از تمدن دم زنید اما آتش به عالم زنید ، آتش به عالم زنید
تا به کی اعمال قدرت ، تا به کی تحمیل ذلت
ای جهان خواران ظالم ، ای به راه ظلم عالم
خداوندا رسان بارانی از ابر هدایت که ره گم کردگان تعدادشان شد بی نهایت ، شد بی نهایت
خداوندا فغان از این همه ظلم و جنایت که غیر از پیش تو کجا برم من این شکایت ، من این شکایت
نه خدا را بنده ، نه ز خود شرمنده
ای جهان خواران ظالم ، ای به راه ظلم عالم