چیزی نگو قسم نخور تموم حرفات یه دروغه
کسی نگفت خودم دیدم خونه قلب تو شلوغه
چیزی نگو لیاقتت عشق مقدسم نبود
حس می کنم نبودی و بودنتم یه قصه بود
تو دیگه مردی و این حرف آخره
بذار عشق تو از خاطرم بره
فکر می کردم قلبت مال منه
اما انگار صد شاخه می پره
اسمتو پاک کردم از تو دفترام
بی خودی قسم نخور دیگه سخته برام
ترو باور داشتمو میخواستمت
چرا آتیش کشیدی همه باورام
کسی نگفت بهم من خودم می دیدم
اما راستشو بخوای یچیزی نفهمیدم
چرا وقتی ترو از عشق خالی دیدم
بجای گریه بحالت میخندیدم
شایدم واسه اینه که دیگه بی ارزشی
واسه ی همه عروسک نمایشی
توکه میگذری ساده از این همه عشق
لیاقت نداری دیگه با من باشی