این روزای بدبیاری
که همیشه،واسه من مثل یه شب تاریک و سرده
اگه یک روزم بخواد بره از این جا
از همون راهی که رفته برمیگرده ه ه
دیگه چیزی ازم نمومده دنیا
جز همین جونم که مونده کف دستت
این که چیزی نیست دیگه ته مونده هاشه
همینم بگیرش از من ناز شصتت
چرا اون ابر سیاه بی کسی
سایه هاش رو بخت تیره ی منه
چرا جز دلتنگی و دلواپسی
در خونه مو کسی نمی زنه،نمی زنه