Hambazi


Reza Sadeghi

پنجره چشمای تو وقتی به چشمام وا میشه
نمیدونی توی وجودم که چه غوغایی میشه
لحظه ای که تو با منی آتیش به جونم میزنی
گر میگیره جون و تنم وقتی که میگی با منی
نه میتونم بگم برو , نه میتونم بگم بمون
آخه من اینجام رو زمین , تو اونجا اوج آسمون
بیشتری از یه آرزو , فراتر از یه خواستنی
عشق تو , تو خون منه , یه عشق نا گسستنی
وقتی که چشمات خیس شدن , طهارت عشقو دیدم
زمزه های قلبتو , با گوشای دل شنیدم
یه سایه پا به پای من , به خوب و بد راضی شدی
با من دیوونه ترین , چه ساده هم بازی شدی

نه میتونم بگم برو , نه میتونم بگم بمون
آخه من اینجام رو زمین , تو اونجا اوج آسمون
نه میتونم بگم برو , نه میتونم بگم بمون
آخه من اینجام رو زمین , تو اونجا اوج آسمون