ای کاروان! ای کاروان!
من دزد شبرو نیستم
من پهلوان عالمم
من تیغ رویارو زنم
بر قدسیان آسمان
من هر شبی یاهو زنم
گر صوفی از لا دم زند
من دم ز الاهو زنم
باز هوایی نیستم
فاتیهوی جان آورم
عنقای قاف غربتم
کی بانگ بر تیهو زنم؟
خاقان اردودار اگر
از جان مگردد ایل من
صاحبقران عالمم
بر ایل و بر اردو زنم
خیز ای توانگر پیش من
بنشین به زانوی ادب
من پادشاه کشورم
کی پیش تو زانو زنم؟